زندگی من احمد

ساخت وبلاگ
سلامتو این پست دارم یکی از مهم ترین اتفافات زندگی من احمد رو ثبت می کنم.چهارشنبه هفته پیش بود که ساعت 7 صبح با هسرم و خواهرش رفتیم بیمارستان و کارهای بستریرو انجام دادیم. وقت به کندی و با استرس برامون گذشت. تا اینکه ساعت 11 بهمون از طریق بلندگواعلام کردن که برم تو اتاق عمل! لباس مخصوص پوشیدم و دقیقه شماری می کردم تا برم.وقتی با استرس و دلهره همراه پرستار سالن های زایمان رو می رفتیم حس می کردم تو این دنیا دیگهنیستم تا اینکه رفتیم تو یه اتاق و بهم گفتن بیا اینم بچه اتمعمولا بچه ها وقتی به دنیا میان یکم پف دارن ولی یکی دو روز بعد خیلی ناز میشن. طوری که الان هیدوست دارم بشینم و فقط نگاهش کنم و همین الانم که دارم می نویسم دلم براش تنگ شده.چون همسرم خونه مادرش هست و یکم اونجا می مونه تا حالش خوب بشه.از اول زمستون 1400 زندگی مون وارد فضای جدید و قشنگی شده و انشا... که همیشه همینطوری همباشه.زندگی این روزا با حس های خیلی قشنگ برامون جلو میره. سرکار سرمون شلوغه ولی همه چی وفق مراد پیش میره و خداروشکر رو روال هست.امروز زودتر اومدم خونه و فوتبال دیدم و پرسپولیس هم یک بر 0 سپاهان رو برد و شب هم میرم خونه پدرم.لامصب امسال هر چی تعطیلی بود جمعه افتاد و کف کردیم از بس تعطیلی کم بود. البته واسه به دنیا اومدنبجه 3 روز مرخصی گرفته بودم ولی همه اش دنبال کارها بودم و استراحتی نبود.هوا خیلی سرد شده ولی به خاطر ترافیک هنوزم با موتور میرم سرکار هر چند یکی دو هفته پیش یه الاغیدر ماشینش و باز کردن و افتادم رو زمین و فلاپ موتور شکست. یه وقتی هم باید برم اون و درست کنم.این روزها میام خونه و چون گرمایش خونه رو خاموش کردم خونه سرد شده البته زیاد هم نمی مونم چون یامیرم پیش همسر و بچه یا خونه بابام.خدا زندگی من احمد...
ما را در سایت زندگی من احمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylive-ahmada بازدید : 162 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:56

سلامروزهای بچه داری حداقل برای اوایلش خیلی سخت می گذره البته بماند که دیشب قشنـــگ ازخجالت مون دراومد و تا 4 صبح نمی خوابید ولی خوب چون فرداش جمعه بود خیلی تو مخ مــوننبود البته برای اینکه شبها رو راحت بخوابه از ساعت 9 به بعد بیدارش می کنیم و نمیزاریم بخوابهچون روزهایی که باید سرکار برم اگه بخواد اینطوری باشه نمی تونم صبح بلند بشم و برم.هوای امروز بارونی بود و نشد فوتبال برم ولی به جاش خوب خوابیدم و خستگی هفتگی از تنــمبیرون رفت. شبها کم می خوابم و واسه همین هر چی به اخر هفته میرسم جنازه تر میشم.سرکار بهمون نیرو دادن و خوشبختانه از اون فشار کاری کاسته شد قبلا که تعدادمون کم بود خیلیفشار رومون زیاد بود و طبیعتا اشتباه هم به وجود میومد.دیروز یک نفر بی نوبت اومد و چون کارش و بی نوبت انجام ندادم شروع کرد داد وبیداد و کولی بازیما هم که اینقدر از این ادما دیدیم برامون عادی شده و بیخیالش شدم.کلا کاری که با عموم مردم سرکار داشته باشی خیلی سخت هست و باید امادگی برخورد با هرجورادم و شخصیتی رو داشته باشی و به خودت تا می تونی مسلط باشی.این هفته ها رو بیشتر خونه پدرمادر مون میریم و البته خانمم بیشتر میره تا این روزهای اولیه کمکشباشن برای کارهای بچه ولی خداروشکر خیلی سخت هم نیس.البته برغاله ذره ذره درکش از محیط که داره بیشتر میشه و نگهداریش هم سخت تر میشه.مثلا اینکه بفهمه بغلش کردی یا باهاش حرف میزنی و ... باعث میشه بیشتر سمتش بریم.فعلا که شیر می خوره و کود تولید می کنه و میخوابه زندگی من احمد...
ما را در سایت زندگی من احمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylive-ahmada بازدید : 162 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:56

سلاماینقدر گفتـــم کرونا نگرفتم که فکــر کنم امیکرونش رو گرفتم هفتــه پیش بود که از یکشنبه اشاحساس می کرد گلوم خشک شده و چون بعد از حموم اومدنم شروع شد فکر کردم سرماخوردگیباشه ولی روز بعد هم ادامه داشت و وقتی یه کوچولو تب کردم دیگه احتمال دادم خودشه.البته تست ندادم و تو خونه استراحت کردم و خداروشکــــر حالمم زود خوب شـد ولی تو این هفتـهخانمم یکم ناخوش احوال شد که بردمش خونه مادرش و البته خدروشکر اونم حالش خوب شد وتازهبرگشتیم خونه.امروزبعد از مدتها رفتم فوتبال و الانم بدنم مثل معتادها درد میکنه.وقتی یه وقفه میفته و مدتی نمیرمبعد از اولین جلسه بدنم درد میگیره.یواش یواش داریم میریم برای سال نو و کم کم بودی عید داره میاد هر چند که خودم همیشه اسفندرو بیشتر دوست داریم تا خوده عید.امسال که فعلا برنامه ای نداریم و ببینیم جایی میشه رفت یا نه.سرکار خداروشکر روزهای ارومی رو پشت سرمیزاریم و کم کم میریم که وارد ماه اخر بشیم البته بدونحاشیه و دردسر نیس ولی بازم خداروشکر.تو یکی دو هفته اینده باید بچه رو ببریم واکسن بزنه. ماشا... داره روز به روز بزرگتر میشه و بیشتـــــرداره باهامون ارتباط میگیره. ولی خوب بعضی شب ها هم جبران مافات می کنه و نمیزاره بخوابیم.خداروشکر ماشین زندگی تو جاده اسفالت صاف رو به جلو داره میشه.خدارو هزار مرتبه شکر... زندگی من احمد...
ما را در سایت زندگی من احمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylive-ahmada بازدید : 162 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:56